21/11/2024

روایت تلخ زنان غزه از زندگی در سایه مرگ در مراکز پناهندگی

رفیف اسلیم

  آوارگان در مراکز پناهندگی از ابتدایی‌ترین امکانات زیستی، از جمله دسترسی به آب سالم، محروم هستند. این وضعیت برای زنان به مراتب دشوارتر است، زیرا آنها با چالش‌های مضاعفی همچون فقدان حریم خصوصی و کمبود نیازهای اساسی خاص جنسیتی خود مواجه هستند که رنج و مشقت آنها را دوچندان می‌کند.

نیروهای اسرائیلی در جریان تهاجم خود به نوار غزه، که از ده ماه قبل آغاز شده است، همچنان به حملات خود علیه مراکز پناهندگی وابسته به آژانس امداد و کاریابی سازمان ملل متحد (اونروا) ادامه می‌دهند. این مراکز پناهگاهی برای آوارگان، به ویژه کودکان و زنانی است که خانه‌هایشان ویران شده و در شرایط تشدید بمباران‌ها، آلودگی و قحطی در مناطق شمالی شهر، هیچ مأمن دیگری ندارند.

صفیهطوطح، یکی از آوارگان، روایتی تلخ از تجربه خود بیان می‌کند. او در جریان درگیری‌های اخیر، پنج بار طعم تلخ آوارگی و تبعید را چشیده است. پس از ویرانی خانه‌اش در محله زیتون در شرق شهر غزه، تنها پناهگاه او و دوازده تن از اعضای خانواده‌اش، مدارسی هستند که امید دارند از گزند حملات هوایی اسرائیل در امان بمانند. صفیه با نگرانی می‌گوید که نمی‌داند آیا واقعاً نجات خواهد یافت یا سرنوشتش در همین مدرسه رقم خواهد خورد.

او اضافه می‌کند که از بسیاری از وسایلی که با زحمت از زیر آوار خانه ویران شده‌اش بیرون کشیده بود، مانند ظروف آشپزی، چشم‌پوشی کرده تا جابجایی از مکانی به مکان دیگر برایش سهل‌تر شود. هر یک از اعضای خانواده‌اش تنها به یک کوله‌پشتی حاوی مقداری لباس اکتفا کرده‌اند. علاوه بر این، آنها یک کیف بزرگ مشترک دارند که همگی در حمل آن مشارکت می‌کنند. در این کیف، ضروریات اولیه زندگی از جمله یک بطری آب، چند قرص نان و هر نوع ماده غذایی موجود، اعم از کنسرو یا زعتر آسیاب شده، نگهداری می‌شود.

صفیه طوطح و خانواده‌اش با مشکلات متعددی دست و پنجه نرم می‌کنند که زندگی در مرکز پناهندگی را برایشان بسیار دشوار کرده است. یکی از مهم‌ترین این مشکلات، دسترسی به آب است. آب موجود اغلب نه تمیز است و نه قابل آشامیدن. آنها ناچارند هر آبی را که می‌یابند در ظروف فلزی یا گالن‌های پلاستیکی جمع‌آوری کنند و مسافت‌های طولانی حمل نمایند تا نیازهای روزمره‌شان را برآورده سازند. این نیازها با افزایش دمای هوا در تابستان، شدت می‌یابد و شامل مواردی چون استحمام، شستشوی لباس‌ها، ظرف‌شویی و سایر موارد می‌شود.

مسئله برق نیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. صفیه اظهار می‌دارد که مردم حتی طعم آب خنک را از یاد برده‌اند. او همچنین با مشکل شارژ باتری برای استفاده از پنکه مواجه است؛ پنکه‌ای که می‌تواند هوای گرم و شرجی محیط را قدری قابل تحمل‌تر کند. حتی شارژ تلفن همراه برای اطمینان از سلامتی دیگر اعضای خانواده‌اش در جنوب نوار غزه نیز با مشکل مواجه است.

علاوه بر این‌ها، فقدان حریم خصوصی و کمبود بسیاری از نیازهای اولیه زندگی، وضعیت را برای آنها پیچیده‌تر کرده است. این شرایط دشوار، تصویری گویا از رنج و مشقت آوارگان در مراکز پناهندگی ارائه می‌دهد.

صفیه در ادامه صحبت‌هایش به وضعیت غذایی اشاره می‌کند. او توضیح می‌دهد که تقریباً همه افراد شغل یا منبع درآمد خود را از دست داده‌اند. آنهایی که از بمباران‌ها جان سالم به در برده‌اند، از آتش‌سوزی‌های ایجاد شده توسط نیروهای اسرائیلی در امان نمانده‌اند. در نتیجه، خانواده‌ها اکنون به کمک‌های غذایی وابسته شده‌اند که عمدتاً شامل غذاهای کنسروی، برنج و بلغور است. صفیه خاطرنشان می‌کند که اگرچه این غذاها ممکن است کاملاً سیرکننده نباشند، اما حداقل از گرسنگی جلوگیری می‌کنند.

در مورد خطر هدف قرار گرفتن مراکز پناهندگی، صفیه می‌گوید که جایی جز این مدرسه که اکنون در آن اقامت دارد، برای پناه گرفتن نداشته است. بنابراین، علی‌رغم تمام مخاطرات، مجبور به ماندن است. او تلاش می‌کند هر بار که خبر حمله به یک مرکز پناهندگی را می‌شنود، بر ترس‌هایش غلبه کند. صفیه به کودکان اطمینان داده است که در حال حاضر هیچ نقطه امنی در نوار غزه وجود ندارد و امنیت واقعی تنها با پایان یافتن جنگ محقق خواهد شد.

میساءاسلیم با لحنی پر از درد و ناامیدی، وضعیت بحرانی در غزه را توصیف می‌کند. او تأکید می‌کند که هیچ مکان امنی در این منطقه باقی نمانده است. بیمارستان‌ها، مدارس، مساجد و خانه‌ها همگی هدف بمباران قرار گرفته‌اند و ساکنانشان را زیر آوار مدفون کرده‌اند. میساء با طرح این پرسش که «آنها کجا باید بروند؟» عمق استیصال مردم غزه را نشان می‌دهد و با کنایه‌ای تلخ می‌پرسد آیا باید در هوا بخار شوند تا از این عذاب رهایی یابند.

او به نکته‌ای دردناک اشاره می‌کند: حتی مرگ، که برخی آن را مایه آسایش می‌پنداشتند، دیگر چنین نیست. قبرستان‌ها ویران شده‌اند و اجساد بی‌دفاع در معرض حمله سگ‌های ولگرد رها شده‌اند. این تصویر، عمق فاجعه انسانی در غزه را به نمایش می‌گذارد.

میساء از تجربه شخصی خود در مرکز پناهندگی می‌گوید. او هر روز شاهد صدای گریه مادرانی است که فرزندانشان را در حملات از دست داده‌اند. این صحنه‌ها او را وادار می‌کند تا خود را جای این مادران بگذارد و بپرسد «اگر جای او بود چه می‌کرد؟»

میساء با لحنی پرسشگرانه و مستأصل می‌پرسد که چه زمانی این کابوس به پایان خواهد رسید. او به وضعیت دشوار زنان اشاره می‌کند که تحت فشار سرکوب، ترس، گرسنگی، آوارگی و نقض تمام حقوق انسانی خود قرار دارند و آرزو می‌کند روزی برسد که این بار سنگین از دوش آنها برداشته شود.

میساء اسلیم تجربه دردناک خود را از آوارگی مکرر در نوار غزه بیان می‌کند. او، همانند بسیاری دیگر از زنان منطقه، چنان بارها مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شده که دیگر قادر به شمارش دفعات آن نیست. تجربه تلخ بمباران خانه‌اش در حالی که خود داخل آن بوده و نجات یافتن توسط نیروهای دفاع مدنی از زیر آوار، نشان‌دهنده عمق فاجعه‌ای است که او و دیگران با آن روبرو هستند.

اکنون میساء زندگی پر مشقت در مراکز پناهندگی را تجربه می‌کند؛ مراکزی که هر لحظه در معرض تهدید نابودی قرار دارند. او با نگرانی از آینده‌ای نامعلوم سخن می‌گوید، نمی‌داند آیا این بار نیز نجات خواهد یافت یا با آسیب و معلولیت مواجه خواهد شد

میساء اسلیم از تمام زنان درخواست کرد تا خود را در موقعیت او تصور کنند. او از آنها خواست تا تغییر ناگهانی شرایط زندگی‌اش را در نظر بگیرند. قبلاً، او صاحب خانه‌ای بزرگ و تمیز بود. فرزندانش به مدرسه می‌رفتند. در آشپزخانه خود با گاز غذا می‌پخت و در اتاق شخصی‌اش می‌خوابید.

اما اکنون، همه چیز از بین رفته است. او مجبور شده در یک اتاق با ٣۵ نفر از اعضای خانواده‌اش زندگی کند. این مکان جدید با کمبود شدید آب مواجه است. حتی اگر آبی پیدا شود، آلوده است. برای تهیه غذا، هر روز باید از هیزم استفاده کند. شستشوی لباس‌ها با دست انجام می‌شود، آن هم تنها اگر مواد شوینده در دسترس باشد.

میساء توضیح داد که با هر صدای حمله نزدیک، قلبش فرو می‌ریزد و به حیاط مرکز می‌دود تا از سلامت فرزندان و سایر اعضای خانواده‌اش که در همان مرکز پناه گرفته‌اند، اطمینان حاصل کند. پس از آن، تعادل خود را بازیافته و برای وحشت، ترس و فقدانی که حمله بعدی به همراه خواهد داشت، آماده می‌شود. او تأکید کرد که زنان شهر غزه به جلسات واقعی نیاز دارند تا به سلامت روانی خود رسیدگی کنند و از علائم ناشی از ضربه‌های روحی مکرر رهایی یابند.

میساء اسلیم پنهان نمی‌کند که از وضعیت فرزندانش در مرکز پناهندگی اندوهگین است. فرزندانی که پیش‌تر به مدرسه می‌رفتند و آرزوی پزشک و مهندس شدن داشتند، اکنون به سرگردانانی تبدیل شده‌اند که تمام روز را در جستجوی آب، هیزم و اندکی غذا می‌گذرانند، تنها برای زنده ماندن تا روز بعد. فرزندانش هر روز از او می‌خواهند به خانه‌شان بازگردند و دوباره روزهای جمعه‌ای را تجربه کنند که دور سفره جمع می‌شدند و با هم غذا می‌خوردند.

میساء از آلودگی گسترده در مراکز پناهندگی گلایه دارد. این آلودگی باعث شده پشه‌ها و حشرات در طول شب مدام آنها را اذیت کنند و خواب را از چشمانشان بربایند. او همچنین از احساس غربتی سخن می‌گوید که علی‌رغم حضور در شهر خودشان تجربه می‌کند. این احساس غربت ناشی از جدایی بین شمال و جنوب شهر است، به طوری که مادرش در بخش دیگری از شهر مانده و از او جدا افتاده است.

میساء از تمامی سازمان‌ها و زنان جهان درخواست کمک می‌کند. او از آنها می‌خواهد به یاری زنان غزه بشتابند، ظلم را از آنها دور کنند و به آنها کمک کنند تا حداقل به نیازهای اساسی خود دسترسی پیدا کنند.  

JINH